یاد لوئیز فیروز گرامی …
بنظر میرسد اتفاق ششم خرداد سال 1387 را عده معدودی در خاطر دارند!! روزی که اسب اصیل ایرانی یکی از تاثیر گذارترین حامیان خود را از دست داد.
لوئیز فیروز با نام اصلی لوئیز لیلین که به مدت بیش از ۴ دهه به همراه همسرش نرسی فیروز به پرورش اسب در ایران پرداخت و از وی بعنوان کاشف اسبچه خزر نام برده میشود و موسس باشگاه نوروزآباد بود.
در مصاحبه ای که با یکی از نشریات در زمان حیات خود داشتند از زبان ایشان خواندیم :
“من همواره برای آموزش سواری به كودكان دنبال اسبی آرام، صبور و كوچك اندام می گشتم. در سفری كه به همراه همسرم به شهر شیراز داشتم، اسب گمشده رویاهای خود را در نگاره های تخت جمشید یافتم. اسب های نقش بسته بر روی سنگ مرا بسیار شگفت زده كرد. شگفتی همراه با افسوس زیرا دیگر چنین اسبانی در ایران وجود نداشت. تصویر این اسب ها همیشه در ذهن من بود تا این كه روزی در یكی از روستاهای شهر آمل اسب كوچك اندامی را دیدم كه جهت حمل سیمان به یك گاری بسته شده بود. گویی نگاره های تخت جمشید را از روی این اسب ساخته بودند. خوشحالی من در آن لحظه وصف ناپذیر بود. شباهت بیش از حد این اسب ها با اسب های امپراتوران هخامنشی من را تشویق به انجام تحقیقات مفصلی بر روی آنها كرد. تحقیقات خود را با همكاری دامپزشكان، متخصصان ژنتیك و باستان شناسان آغاز كردیم. پس از جمع آوری تعدادی از این اسب ها كار پرورش و اصلاح نژاد آنها آغاز شد. تعدادی نیز به كشورهای دیگر از جمله انگلستان صادر شد. علاقه خاندان سلطنتی انگلیس به این نژاد منجر به تاسیس انجمن سلطنتی اسبچه خزر شد و به این ترتیب پرورش این نژاد در خارج از ایران نیز صورت گرفت.”
نکته غم انگیز اینجاست که با وجود گذشت تنها 5 سال چطور دیگر کسی از این اسطوره ملی یادی نمی کند و نسل بعدی جامعه سوارکاری چگونه باید با این عزیزان که تعدادشان به انگشتان یک دست هم نمی رسد آشنا شوند.
این مطلب پدوک را بر آن داشت تا از کسی که دختر خود را به یاد ایشان لوئیز نامیده است و از شاگردانش بود بخواهیم در مورد خانم فیروز به ما بگوید.
مازیار جمشید خانی گفت :
وقتي از او پرسيدم چرا بعد از انقلاب،در شرايط نابسامان اقتصادي و دشواري هاي يك كشور در حال جنگ همانگونه كه بسياري از هموطنانمان عطاي مملكت را به لقايش بخشيده بودند از ايران نرفتي ، پاسخ داد: ” كجا بروم؟! اينجا خانه من است. ”
شنيدن چنين جوابي از بانويي كه در زمان حياتش محكوم به دزدي ميراث مملكت و … مي شد، باعث شد عرق شرم به پيشانيم بنشيند، بانويي كه با كشف اسب كوچك كرانه درياي مازندران نام ايران را بر پيشاني تاريخ اسب دنيا حك كرد و با حفظ و احياى نژاد تركمن ( يموت ) جلوي انقراض آنرا گرفت.
باري برايم ميگفت كه پس از ديدن اولين اسبچه در بازار آمل به تهران بازگشت، از يكي از بزرگان و پيشكسوتان سواركاري و اسب آن زمان پرسيد: ” آيا شما از وجود چنين نوع اسبي در كشورتان مطلع هستيد؟ ” او در پاسخ مسخره اش كرده بود كه آن اسب در اثر سوء تغذيه ريز مانده و اين ها چيزي جز توهمات شما نيست.
كسي كه روحش آنچنان بزرگ بود كه فقط زندگي در دشت ها و مراتع تركمن صحرا اغنايش مي كرد در انزواي كامل رفت، و بغير از شماري از شاگردان و مريدانش هيچ كس نفهميد اسب ايران چه جواهري را از دست داد.
عجبا كه پس از مرگش همه شاگرد، دلسوخته و هوادار پروپاقرصش شدند و او را بانوي اسب ايران ناميدند.
بانويي امريكايي الاصل كه از هر ايراني كه ديدم ، دلش بيشتر براي اين مرز و بوم مي تپيد.
به ياد لوئيز فيروز بزرگ
مازيار جمشيدخاني 92.3.18